اســـــلامِ من

اسلام من , اخبار اسلامی,اخبار انقلاب

بایگانی
آخرین نظرات

جریان شناسی مبارزاتی شهید محمد منتظری ( 1 )

پنجشنبه, ۲۳ بهمن ۱۳۹۳، ۰۹:۱۳ ق.ظ


تیزهوشی، مبارزات طولانی مدت، بی باکی و تلاش بی وقفه در کسب تجربه های گرانسنگ،ازشهید منتظری شخصیتی را می‌سازد که نبوغ عجیبی در شناخت افراد و جریانات سیاسی نشان می‌دهد که دیگران بر نمی‌تابند،گذشت زمان نشان داد که بسیاری از تحلیل های او صحت داشته‌اند،شناختی که متأسفانه به قیمت از دست رفتن انسان های ارزشمند انقلاب اسلامی تمام شد، اما هنوز هم می‌توان از آن شیوه ها برای شناخت جریانات سیاسی استفاده کرد. این گفتگو سرشار ازاین ناگفته های روشنگر است.

چگونه و از کی با شهید منتظری آشنا شدید؟
 

شهید منتظری عضو ظفارشد و همان طور که خودش گفته بود،پای برهنه پا به پای مبارزان ظفار گام بر می‌داشت و به آنها کمک می‌کرد.ما هم با خود گفتیم:«دراین شرایط نشستن و دست روی دست گذاشتن صحیح نیست.»ازطرفی می‌دیدیم رژیم شاه ملت ظفار را قلع و قمع می‌کند و تصمیم گرفتیم به مبارزان ظفار بپیوندیم. با وجودی که مردم ظفار مسلمان بودند،لیکن اکثر رهبرانشان چپی و کمونیست بودند. در هرحال تصمیم گرفتیم به آنها بپیوندیم. با وجودی که مردم ظفار مسلمان بودند.در هرحال تصمیم گرفتم به آنها بپیوندیم .وقتی دکترچمران به آلمان آمد و باخبرشد که من هم می‌خواهم با مبارزان ظفار همراه شوم،گفت:«پیش ما بیا و با ما همکاری کن.»من هم قبول کردم و به جنبش سابق امل لبنان که رهبرآن امام موسی صدر بود، پیوستم. مدتی در کنار دکتر چمران در امل بودم. روزی شهید چمران گفت:«یک افغانی می‌خواهد تو را ببیند.» من هم رفتم و او را دیدم و پس ازسلام و احوال پرسی از من پرسید:«تو کیستی؟» گفتم:« من هم یک افغانی هستم.» در آن زمان مبارزان معمولاً خودشان را معرفی نمی‌کردند،بلکه خود را با نام های مستعار از کشورهای مختلف معرفی می‌کردند،به همین دلیل هم او و هم من خود را افغانی معرفی کردیم. در خلال صحبت هایمان متوجه شدیم هر دو ایرانی هستیم. البته آنجا او را با نام مستعار سمیعی می شناختند. بعد که متوجه شدم او فرزند آیت‌الله منتظری است، از او پرسیدم:«حاج آقا! چرا خودت را این طوری معرفی کردی؟» جواب داد.«توگفتی من افغانی هستم، به همین دلیل من هم خودم را افغانی معرفی کردم.» این گفتگو و آشنایی در محل اقتدار امام موسی صدر و درمجلس اعلای شیعه صورت گرفت و از آن روز به بعد ارتباط من با شهید محمد منتظری آغاز و روز به روز بیشتر شد.

شهید محمد منتظری در لبنان و سوریه چه فعالیت هایی داشت؟
 

محمد درخانواده‌ای روحانی متولد شده بود. پس از پایان تحصیلات ابتدایی پدر به جای دبیرستان او را برای ادامه تحصیل به حوزه فرستاد. علاوه بر دروس حوزوی در کنارپدربزرگش حاج علی به کشاورزی پرداخت و منش پدر بزرگ در او اثر گذاشت و ازهمان موقع با کشاورزی ومحرومیت مردم در آن روزها و پس از آن هم در حوزه با مبارزان،روحانیون و حضرت امام آشناشد و خیلی چیزها یاد گرفت.او حین تحصیل فعالیت های تولیدی هم می‌کرد. مثلاً در یکی ازکارخانه های آن زمان که قاشق درست می‌کردند کار می‌کرد و از نزدیک با مشکلات و محرومیت های مردم آشنا می‌شد.چون فردی مبارز،فهیم و با بینش بالایی بود، در خط مبارزات قرار گرفت و در سال 42 در فعالیت های سیاسی علیه رژیم شرکت کرد و مرتباً توسط مأموران ساواک تحت تعقیب قرار می‌گرفت که چند بارتوانست از آنها بگریزد،اما بالاخره توسط عوامل آنها دستگیر و سه سال زندانی شد. او دراین مدت شکنجه های بسیار ناجوانمردانه‌ای را تحمل کرد. مثلاً در حضور پدرش وی را لخت می‌کردند و روی اجاق برقی که داغ شده بود، قرار می‌دادند. البته حرارت آن را هم طوری تنظیم می‌کردند که فرد از بین نرود. او مدت ها ازآثاراین شکنجه احساس ناراحتی و تا پایان عمر عوارض و عواقب آن را تحمل کرد.
یکی از فعالیت های او این بود که از همان ابتدا حالت سازماندهی و تشکیلاتی برای مبارزه داشت و طلبه ها را به مبارزه و فعالیت سیاسی تشویق می‌کرد. مثلاً روزنامه های مختلف را تهیه می‌کرد و آن را به صورت رایگان در اختیار طلاب قرار می‌داد. در آن زمان بعضی از روحانیون تمایل نداشتند درفعالیت های سیاسی دخالت کنند مانند شیخ حسین لنکرانی و علمای دیگر و او را نکوهش می‌کردند، با این حال شهید محمد منتظری به کارخود ادامه می‌داد و علاوه بر تحصیل، فعالیت های سیاسی هم می‌کرد،به همین دلیل رژیم دوباره او را دستگیرکرد. پس از آزادی از زندان مجدداً فعالیت های خود را از سرگرفت. یکی از این فعالیت ها تکثیر اعلامیه های امام بود که مبارزان برای تکثیرآن مجبور بودند خودشان دستگاه های لازم را تهیه کنند و در برخی موارد بسازند تا بتوانند آنها را تکثیرو بین مردم پخش کنند. درراستای این فعالیت ها یک بار توسط عوامل ساواک در حوزه شناسایی شد. زمانی که می‌خواستند او را دستگیرکنند موفق شد به صورت عادی از حوزه علمیه و چنگ مأموران ساواک فرار کند. به این ترتیب از قم به تهران از تهران به مشهد و از مشهد به تایباد رفت و در هرات با تعدادی ازبرادران افغانی آشناشد و آنها را به مبارزه تشویق کرد.ازآنجا به کویته که منظقه مرزی پاکستان و افغانستان بود، رفت و با افراد زیادی آشناشد و توانست برای خود مدارکی نظیرگذرنامه و مانند اینها تهیه کند.
مدتی هم در محلی کارکرد و با گذرنامه‌ای که تهیه کرده بود به عراق رفت و دو سال در خدمت حضرت امام بود و در آنجا فعالیت کرد.سپس به خلیج فارس رفت و با تعدادی از شیوخ آنجا آشناشد. آنها از شهید محمد منتظری خیلی خوششان آمده بود، طوری که حتی حاضر شدند او را به عنوان معاون خود در خلافتشان به کار گیرند،اما شهید محمد منتظری به دلیل شور و شوقی که برای مبارزات علیه رژیم داشت، آنجا نماند و به سوریه و لبنان رفت تا مقرش را در آنجا ایجاد کند و در آن پایگاه فعالیت های سیاسی،نظامی و فرهنگی‌اش راادامه دهد. او از سال 50 در سوریه فعالیت می‌کرد و اهم فعالیتش این بود که حلقه واسطی بین همه مبارزان بود و کوشش می‌کرد افراد مسلمان و عاشق مبارزه را جمع کند و به آنها امکانات بدهد و آنها را برای مبارزه علیه رژیم در زمینه های مختلف فرهنگی،سیاسی،مذهبی و نظامی تهییج کند.درواقع او شخصیتی بود که در همه زمینه ها فعالیت داشت. من در اواخرسال 54 با او آشنا شدم و مدتی زمان لازم بود تا متوجه شود تفکرم چیست، درچه خطی هستم و قصد دارم چه کارهایی انجام بدهم به تدریج با شهید محمدمنتظری دوست شدم.باوجودی که با شهید چمران هم همراه بودم،اما علاقه‌ام به محمد منتظری بیشتر می‌شد تا وقتی که ماجرای تل زعتراتفاق افتاد به طورکلی من از حرکت محرومین جدا شدم و با شهید محمد منتظری به صورت تنگاتنگ فعالیتم را شروع کردم.او علاوه بر اینکه با امل، فلسطینی ها و نهضت های آزادی بخش جهان همکاری داشت. ارتباطش با لیبی عالی و با سوریه و امام موسی صدر خوب و هر کس که علیه رژیم قدمی بر می‌داشت، همراه بود.
درسال 54 هنگامی که موضوع مجاهدین خلق و تغییرایدئولوژی آنها مطرح شد،حق شناس و سایرواخورده های منافقان در آنجا پرسه می‌زدند.شهید منتظری خیلی کم به آنها بها می‌داد و اصلاً با آنها کار نمی‌کرد،اما افرادی را که به دلیل عشق و علاقه به اسلام و درعین حال مبارزه علیه رژیم ازمجاهدین جدا شده بودند،با آغوش باز می‌پذیرفت.او خانم دباغ را به انگلستان آورد و سپس دربیروت به آنها جا داد همچنین محمد غرضی،مرتضی آلادپوش و...البته تعدادی هم ازقبل درآنجا حضور داشتند مثل علی جنتی و....همین طور سلمان برادر رحیم صفوی وقتی از ایران متواری شد،به آنجا رفت و شهید محمد منتظری به او امکانات داد.همه آنچه اشاره کردم نشان دهنده این است که این شهید بزرگوارشبانه روز تمام هم و غم خود را گذاشته بود تا تشکیلات منسجمی را در تمام ابعاد به وجود بیاورد و از روحانیت گرفته تا غیر روحانیت،نظامی و غیرنظامی را سازماندهی کند و به صورت تشکیلاتی علیه رژیم از آن استفاده کند.آنهایی را که می‌توانستند به ایران بازگردند،کمک می‌کرد تا برگردند و کسانی را که نمی‌توانستند باز گردند، یاری می‌کرد تا درخارج کشور به فعالیت های ضد رژیم بپردازند طوری که با کمک او فعالیت های عمده‌ای درخارج از کشور صورت گرفت.
من به عنوان رزمنده امل در کنار امام موسی صدر و شهید چمران فعالیت می‌کردم و یکی از اعضای حرکت محرومین بودم. همان طورکه برادران عزیز ما در جبهه های جنگ از کمترین مرتبه تا بالاترینشان، یعنی از سربازان تا فرماندهی عاشقانه کار می‌کردند و می‌جنگیدند،ما هم به دلیل عشق به خدمت و کمک وارد این مجموعه شده بودیم.درکنارما جلال‌الدین فارسی،سید حمید روحانی و خیلی اشخاص دیگر ازجمله‌شهیدچمران حضور داشتند.چون من با دکترچمران آشنا شده بودم، درکنار آنها قرار گرفتم و فنون نظامی را درکنار فلسطینی ها آموزش دیدم.جناح اسلامی فلسطینی ها با امام موسی صدر همکاری می‌کرد. در اولین جنگی که به وجود آمد. حرکت محرومین هم شرکت داشت و من هم در آن حضور داشتم.دراین جنگ جناح چپ فلسطینی ها کمال جنبلاط و دیگران و خود فلسطینی هابر مارونی ها پیروز شدند. پس از این پیروزی بین رهبران سوریه و فلسطین اختلافاتی به وجود آمد. این اختلافات ادامه یافت و این دو رو در روی هم قرارگرفتند وسوریه در جبهه مارونی ها قرارگرفت و با هم برای قلع وقمع فلسطینی ها متحد شدند.بیشترفلسطینی ها و بعضی از مسلمان ها در تل زعتر حضور داشتند.مارونی ها آنجا را محاصره کردند و درمدت 60 روز تعدادی از آنها کشتند و آنها را ازنظرغذایی هم محاصره کردند. در نتیجه این ماجرا تبدیل به فاجعه تل زعتر شد. دراین جریان مواضع خیلی ها مشخص گردید. سوریه و کسانی که با موضع این کشور همراه بودند، به انقلاب فلسطین خیانت کردند که یکی از آنها حرکت محرومین بود که نیازمند حافظ اسد بود و اگر او را رها می‌کرد ممکن بود همه امکاناتی را که حافظ اسد در اختیارشان می‌گذاشت،ازدست بدهند و به همین دلیل از یک سو مواضع حافظ اسد را پذیرفتند و از سوی دیگر با این کارهزینه‌ای را پرداخت کردند،به این معنا که تعدادی از مبارزان از آن حرکت جدا شدند از جمله جلال‌الدین فارسی،صالح حسینی فراهانی، حمید روحانی،دباغ غرضی چون مواضع ایشان را می‌دانستند خود راکنار کشیدند در مقابلش موضع گیری کردند. این فاجعه دردآور و متأثرکننده باعث شد بسیاری از ایرانیانی که درجناح امل فعالیت می‌کردند، من جمله بنده خود راکناربکشیم..

شهید منتظری در آنجا نیروها را شناسایی می‌کرد و به سمت خود می‌کشاند که من هم از این طریق با ایشان آشنا شدم. بیشترین فعالیت هایش تربیت مبارزان بود که یا آنها را مستقیماً به ایران بفرستد یا در اروپا نگاه دارد. من به عنوان فردی که درکنار شهید منتظری قرار گرفته بودم، امکان بازگشت به ایران را نداشتم و شناسنامه‌ام مصادره شده بود،لذا در بیروت مانده بودم و با او کار کردم.یکی از مشکلاتی که ایرانیان آن زمان داشتند این بود که اگر با گذرنامه خود به کشورهای دیگر، به ویژه لبنان و مناطق اطراف می‌رفتند،سریع شناسایی می‌شدند و به قول معروف لو می‌رفتند،مانند آیت‌الله هاشمی رفسنجانی و بسیاری از بزرگان دیگر که وقتی به بیروت یا سوریه می‌رفتند لازم نبود با گذرنامه خودشان به آنجا بروند.
شهید منتظری شبکه‌ای را تشکیل داده بود که آقای جنتی و بنده در آن فعالیت می‌کردیم و درکنارآقای جنتی الفبای جعل را یاد گرفتم.ما گذرنامه های ایرانی و غیر ایرانی را می‌گرفتیم و با امکاناتی که شهید منتظری در اختیارمان قرار داده بود، برای افراد زیادی که از ایران می‌آمدند و یا می‌خواستند در خارج از کشور بمانند، گذرنامه تهیه می‌کردیم ما فیلم و زینک و دستگاه های مختلف را خریدیم و به این ترتیب روز به روز مجهزتر شدیم، طوری که در آنجا یک شبکه تولید و برای کسانی که می‌خواستند،هویت غیر واقعی ایجاد می کردیم تا به فعالیت هایشان در خارج از کشور ادامه دهند ما برای رفتن به کشورهای خارجی با مشکلات متعدد مادی مواجه بودیم که می‌بایست به صورتی آنها را حل می‌کردیم،ازاین رو شهید محمد منتظری مجدداً شبکه‌ای ایجادکرد که ما از طریق آن به راحتی بلیط های هواپیمایی های مختلف را صادر می‌کردیم و به آن کشورها می‌رفتیم.در واقع آنچه اکنون داریم نتیجه سال ها مبارزه، تجربه و فعالیت است بدون آنکه شناسایی شویم و کسی متوجه چنین فعالیت هایی گردد تا الآن هم کسی متوجه نشده است.
وقتی درسال 57 در بلژیک دستگیر و به آلمان برده شدم،پلیس آلمان کاملاً گیج شده بود، چون سه گذرنامه در اختیارش بود و می‌دانست که یکی از آنها اصل و دو تای دیگر جعلی است.ابتدا از من پرسیدند:«کدام یک ازآنها اصلی و کدام ها جعلی‌اند؟» بعداً وقتی شناسایی شدم و به آنها گفتم که هر سه شان جعلی هستند بسیار تعجب کردند. درحقیقت پلیس آلمان با آن همه تجارب و تجهیزاتی که در اختیار داشت نمی‌توانست جعلی بودنشان را تشخیص دهد و گمراه شده بود.این خاطره یکی از مصادیق فعالیت های شهید محمد منتظری بود. در حقیقت یکی از کسانی که برای این مملکت صمیمانه تلاش کرد و زحمت کشید، شهید محمد منتظری بود که می‌بایست از او قدردانی شود. من عضو کوچکی درکنار ایشان بودم که تجارب بسیاری را در زمینه های مختلف کسب کردم.
همان طور که گفتم شهید منتظری شبکه‌ای را برای تهیه گذرنامه های کشورهای مختلف برای مبارزان تشکیل داده بود تا آنها به راحتی بتوانند به کشورهای مختلف بروند و فعالیت های خود را انجام دهند. لازم است بگویم هیچ گاه از این گذرنامه ها سوء استفاده نکردیم و زمانی که هر یک از ما شناسایی و دستگیر می‌شدیم، به عنوان یک مبارز با ما برخورد می‌شد،نه شخصی با هویت جعلی برای کارهای غیرقانونی و خلاف اصولاً یکی از فعالیت های شهید محمد منتظری ارائه خدماتی از این قبیل به مبارزان بود.
جادارد از شهید اندرزگو هم یادی کنم او یکی از دوستان شهید منتظری بود. این دو تجارب و اطلاعات خود را به هم انتقال داده بودند و شاید بتوانم ادعا کنم شهید منتظری چنین فعالیت هایی را ازشهید اندرزگو یادگرفته بود. ضمناً او سعی می‌کرد تجربیات و اطلاعات خودرا در این زمینه به صورت جزوه و کتاب در آورد و در اختیار سایر دوستان قرار دهد. در واقع این اطلاعات را در انحصار خود قرار نمی‌داد و از این طریق توانست افراد زیادی را تربیت کند متأسفانه امروز عده‌ای این اطلاعات را از خود می‌دانند و فراموش کرده‌اند مدیون چه کسی هستند.
این شهیدبزرگوار بود که چنین کارهایی را به ما یاد می‌داد و به همین دلیل هم از نظر شرعی و هم عرفی وظیفه خود می‌دانم بگویم آنچه آموخته‌ام از استادم شهیدمحمد منتظری بود. من همراه فلسطینی ها آموزش نظامی دیدم و شهیدمحمد منتظری برادران ایرانی وافغانی و جاهای دیگر را به من معرفی می‌کرد و من آنها را به مکان هایی که فلسطینی ها و قبل از آنکه با امل اختلاف پیدا کنیم، در اختیارمان می‌گذاشت می‌بردم به آنها آموزش می‌دادم هنگامی‌که دوره آموزشی به پایان می‌رسید،هرکسی دنبال کار خودش می‌رفت. در واقع بدون آنکه بدانم کیستند، آنها را می‌بردم.علاقه‌ای هم به دانستن این موضوع نداشتم.همین اندازه که شهید محمد منتظری آنها را برای آموزش به ما معرفی کرده بود،برایم کافی بود. آن شهید بزرگوار همه امکانات لازم را فراهم می‌کرد وقتی این افراد می‌خواستند به ایران بیایند نیاز به اسلحه و مهمات داشتند شهید منتظری آن را تهیه و جاسازی می‌کرد و در اختیارشان قرار می‌داد و آنان به ایران و جاهای دیگر می‌رفتند. این یکی دیگر از فعالیت های شهید منتظری در سوریه و لبنان بود.زمانی که دوستان ضمن مبارزه دستگیرمی‌شدند شهید منتظری از طریق ارتباطات و امکانات گسترده‌ای که داشت می‌توانست وارد مذاکره شود و مبارزان را آزاد کند. هنگامی که با این شهید بزرگوار آشنا شدم ظریف‌الجثه و لاغر اندام بود. وقتی درکنارسایردوستان و مبارزان فعالیت می‌کردیم و زمان صرف غذا می‌شد، می‌دیدم او بهترین غذاها را تهیه می‌کند.بعد از مدتی تصور کردم این شیخ مبارز کمی شکموست،به همین دلیل به کنه قضیه رفتم تا متوجه شوم آیا درست فکر کرده‌ام یا نه؟ یک روز صبح شهید منتظری از من پرسید:«آیا صبحانه خورده‌ای؟» جواب دادم:« بله!» پس از آنکه اصرار کرد و مطمئن شد گفت:«من می‌خواهم صبحانه بخورم.بیا با هم برویم که پس از صبحانه به کارهایمان بپردازیم.»راستش من صبحانه نخورده بودم،ولی می‌خواستم ببینم او چه می‌کند. شهید منتظری یکی از نان های گردی که در سوریه می‌پختند و یک قالب پنیر سه گوش خرید. لفافه آن را باز کرد، برنان مالید،ساندویچ کرد و خورد. سپس گفت:«الهی شکر!حالا برویم به کارهایمان برسیم.» درمیانه راه به او گفتم:«آقا محمد! من صبحانه نخوردم.» تازه دوزاری‌اش افتاد. پرسید:«چرا؟»جواب دادم:«حقیقتش این است که می‌خواستم ببینم وقتی تنها هستی هم همین کار را می‌کنی یا نه.» در آنجا علاقه من به آن شهید بزرگوار بیش ازپیش شد. از او پرسیدم:«پس چرا این قدر برای غذا تهیه و تدارک می‌بینی؟» جواب داد:« چون بچه هایی که به اینجا می‌آیند مهمانان و عزیزان ما هستند و جانشان را فدای این انقلاب می‌کنند. چگونه من که واسط آنها شده‌ام به آنها نرسم؟ این وظیفه من است.» شهیدمنتظری ساده زیست بود. او مسائل شرعی را رعایت می‌کرد و آنجا که لازم بود واقعاً دست و دلبازبود.

چنین کمک هایی مانند خرید دستگاه چاپ فراهم کردن غذای نیروها وپشتیبانی مالی مبارزان نیاز به درآمد و منابع مالی دارد. این هزینه ها چگونه تأمین می‌شد و منابع مالی ایشان چه بود؟
 

در لبنان چند نفر بودند که وجوهات را دریافت می‌کردند.ابراهیم یزدی هم از طریق واسطه هایی توانسته بود این اجازه را بگیرد تا سهمی از این وجوهات به آنها داده شود محمد منتظری هم از کسانی بود که چون در ارتباط با حضرت امام بود، حضرت امام این اجازه را به مردمی که وقتی نزد ایشان می‌آمدند و سئوال می‌کردند که وجوهات را به چه کسانی بدهند داده بودند که وجوهات را به شهید محمد منتظری بدهند.البته اشخاص دیگری از جمله جلال‌الدین فارسی و شهید چمران هم واسط بودند و وجوهات را دریافت می‌کردند.شاهد بودم بیشترین کمک هایی که از ایران می‌‌آمد به شهید محمد منتطری می‌رسید به عنوان مثال شهید چمران بارها ضمن صحبت هایش با من گله می‌کرد و می‌گفت،«چرا وقتی مردم کمک می‌کنند به ما می‌گویند این پول ها را بگیرید و فشنگ بخرید، نان بخرید و...چرا دست ما را باز نمی‌گذارند.»آنها هم این کمک ها را دریافت می‌کردند و مجبور بودند به همان صورتی که گفته شده است خرج کنند،چون حضرت امام دستور داده بودند وقتی کسانی کمک می‌کنند و می‌گویند در زمینه خاصی خرج شود، در همان زمینه‌ای که آنها گفته‌اند می‌بایست خرج گردد.مثلاً اگر گفته‌اند این پول ها را نان و یا فشنگ بخرید،شما باید همان کار را بکنید و حق ندارید پولی را که مردم مثلاً برای خرید فشنگ داده‌اند.درراه دیگری مصرف کنید. شهید چمران گله می‌کرد چرا دست ما را باز نمی‌گذارند. از طرفی هم حق داشت.اما در این زمینه ها به شهید منتظری راحت تر بودند و شهید منتظری هم بدون ذره‌ای چشمداشت،پول ها را درجای لازم خرج می‌کرد.مثلاً فعالیت هایی چون تهیه بلیط ها، فرستادن مبارزان، تهیه غذای نیروها،یا حتی برای انجام بعضی کارها در سوریه و لبنان خانه هایی را کرایه کرده بود که مسلماً چنین فعالیت هایی نیازمند صرف هزینه هایی بود. به طور خلاصه باید بگویم منبع مالی فعالیت های شهید محمد منتظری در خارج از کشور، مردم مسلمان ایران بودند.


نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی